شعرخشم من
من یک کارگرم.
همه چیز را میسازم
اما همه چیز بر علیه من است
کارفرما،
قانونگذار
قوانین
دادگاه
و حتی ابزار کار من. با تیغهی بیرحمش.
همه چیز را من میسازم
اما از همه چیز محروم میمانم.
بجز یکی.
که نمیتوانند از آن محرومم سازند
و آن خشم من است
خشم من و امید من
که تنها خشم من و امید من نیست.
بل خشم تمامی فرزندان شریف این میهن است
که سرنوشت من را دگرگون میکند.
خشم من خورشیدی است
که شب را واژگون میکند و به صبح مبدل میسازد.
و این تمامی دارایی من است.
و این تمامی آرزوی من
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر